فاحشه مغزی

من یک دختـــــــر ایــــرانیــــــــم

فاحشه مغزی

من یک دختـــــــر ایــــرانیــــــــم

آدمک آخر دنیاست بخن

آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
بخدا مثل تو تنهاست بخند ...!
نظرات 9 + ارسال نظر
ناشناس سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 11:12 ب.ظ http://unsaids.blogsky.com

هیچ وقت فرصت خندیدن را از دست نده.
هیچ وقت فرصت شاد بودن و شاد زیستن را از دست نده.
هیچ وقت امروزت را از دست نده.
چه ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد؟

موفق باشی

PaR!&a سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 11:44 ب.ظ http:// www.aydinshirinasal.blogfa.com

سلاممممم عزیزززمممم:::
مرسی ازین که اومدی پیشمممممممم...
خیلی خوشحال میشم لینکم کنی...
منم میلینکمت...
من رفتم...
بازم میام...
بای عزیزمممم...

زندگی با عشق آغاز می شود سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 11:45 ب.ظ http://hategost.blogfa.com/

صدا می کنم ترا



وقتی نگاهم در نگاهت مات می ماند



وقتی سکوتم ، عاشقانه ترین ها را در حصار بی صداییش برای تو می خواند



صدا می کنم ترا



وقتی صدایم زارتعاش عشق می لرزد



و جنون شقایق وحشی مرا سوی تو آرام آرام این گونه عاشقانه می کشاند



صدایم را ...



بشنو صدایم را.
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]


آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم [قلب]

PaR!&a سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.aydinshirinasal.blogfa.com

می ری ... ولی ...
میروی سفر برو ولی
مثل آن پرنده باش
آن پرنده ای که رو به نور کرد

میروی ولی به ما بگو
راه این سفر چه جوری است
از دم حیاط خانه ات
تا حیاط خلوت خدا
چند سال نوری است

راستی چرا مسیر این سفر
روی نقشه نیست
شاید اسم این سفر
زندگیست

در دستهای خالی ما
یک سبد جواب کال
تو رسیده ای باز هم به شهری از علامت سئوال


جز دلت که لازم است
هیچ با خودت نمی بری ولی
از سفر که آمدی
راه با خودت بیاور
راه های دور وسخت
خسته ایم از این همه
جاده های امن و راه های تخت

می‌روی سفر برو ولی
مثل آن پرنده باش آن پرنده که عاقبت
قله سپید صبح را فتح کرد...

PaR!&a چهارشنبه 7 مرداد 1388 ساعت 12:29 ق.ظ http://www.aydinshirinasal.blogfa.com

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
ومن دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پر جوش خویش اما
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند...

علیرضا چهارشنبه 7 مرداد 1388 ساعت 11:59 ق.ظ http://6-9.blogfa.com

ممنون که قابل دونستی
آهنگ وبت خیلی قشنگه

دریا چهارشنبه 7 مرداد 1388 ساعت 03:47 ب.ظ http://www.daryaa.blogsky.com

سلام
الهی دروازه عشق به رویت همیشه باز باشد...
سبز باشی

ساده دل پنج‌شنبه 8 مرداد 1388 ساعت 08:57 ق.ظ http://ashghgomshademan.blogfa.com

سلام

وبلاگت خیلیییییییییییییییییی قشنگه

به منم سری بزن خوشحال میشم

پسر تنها پنج‌شنبه 8 مرداد 1388 ساعت 09:20 ب.ظ http://ms-tanha.blogfa.com

سلام.
خوبی؟
ممنون که به وبم اومدی.
خیلی وب قشنگی داری
بازم پیشم بیا
و دیگه اینم نگوکه تنهایی.
آخه در تنها ترین لحظات بازهم خدا هست
تا بعد
بعد
بای ۲ های

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد