فاحشه مغزی

من یک دختـــــــر ایــــرانیــــــــم

فاحشه مغزی

من یک دختـــــــر ایــــرانیــــــــم

عجب دارم چرا یا رب تو خاموشی ؟

عجب دارم چرا یا رب تو خاموشی ؟

چرا در خود نمی جوشی ؟

گمان دارم تو هم با نو عروس خویش گرم عشرت و نوشی !

گرنه کسی این صحنه را می بیند و خاموش می ماند ؟

من امشب از خودم از تو از این دنیا که هیچش اعتباری نیست ، بیزارم .

 بگوییدم دروغ است .

آنچه بشنیدم دروغ است

آنچه فهمیدم دروغ است

ولی افسوس صدای نعره ام در ساز می میرد

و داماد سر خوش از نگارم بوسه می گیرد .

فلک کور است، زمین و آسمان کور است .

خدای من چه کس می گوید این سان ساکت و آرام بنشینی ؟

چه کس می گوید این سان بی تفاوت بر لب این بام بنشینی ؟

 صدای همهمه با ورود شیخ عاقد می شود خاموش

صدای شیخ می آید وکیلم من ؟

جوابم ده وکیلم من ؟

صدای آشنایی بله می گوید و مردم یک صدا با هم مبارک باد می گویند .

خدای من صدای دوست صدای آشنای اوست !

دلم در سینه می لرزد، برای مدتی ساکت، برای مدتی خاموش

و ناگه نعره ام در کوچه می پیچد

مبارک نیست مبارک نیست

نگار من عروس جشن امشب نیست

 فلک کور است دل شوریده در شور است

صدای خنده و آواز می آید

ز کوی دلبرم امشب صدای ساز می آید

دلم بی وقفه می لرزد

نمی دانم چرا تنگ است و می ترسد

قدم لرزان به سوی کوچه می آیم

و با خود زیر لب آهسته می گویم

خدا یا ترس من از چیست ؟

                                                                                                عروس جشن امشب کیست ؟