-
من یک دختـــــــر ایــــرانیــــــــم
شنبه 26 آذر 1390 04:22
من یک دختـــــــر ایــــرانیــــــــم ... بــــــــدان ... "حــــــوای" کسی نـــــمی شــوم که به "هــــــوای" دیگری برود ... تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد ... روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده شده و احســـــاس نام گرفته ... ... ... ارزان نمی فروشمش... دستــــــهایم...
-
فاحشه مغزی
پنجشنبه 3 آذر 1390 01:06
فاحشه مغزی روابط به هم می خورند ،چون گاهی فکر می کنیم شبیه هم هستیم.... اما بعدا می فهمیم هم سلیقه نیستیم و بلد نیستیم تفاوت سلیقه ها را تحمل کنیم.....! بلد نیستیم به سلیقه ی هم احترام بگذاریم .... گاهی مطمئن می شویم کسی مال ماست , از خود متشکر می شویم و توجه نمی کنیم که رابطه هم مثل گلدان نیاز به سرکشی هر روزه...
-
ZAMAN MIGOZARAD
چهارشنبه 25 آبان 1390 00:37
زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده
-
حاضری منو تو اغوشت بگیری
یکشنبه 30 مرداد 1390 23:25
نمیدونم رنگ سوختن چرنگیه امروز سوختم فکر میکردم میشناسمش اما نه نشناختمش هیچجوره با همه خوب بود جز من همه رو میخواست جز من همه رو قبول داشت جز من منو ندید هیچوقت اونم بخشیدم قول دادم همه رو ببخشم حتی اگه بدترین کار و در حقم انجام بدن خدایا دلم شکست صداشو شنیدی؟؟ اما دیدی دیدی خدا جون دیدی خودمو بی تفاوت نشون دادم اوج...
-
◘◘ راز (نخونی بر ملا شده) ◘◘
دوشنبه 3 مرداد 1390 21:22
◘◘ راز (نخونی بر ملا شده) ◘◘ شیوانا در زمینی مشغول کاشتن نهال بود. یکی ازاهالی دهکده نزد او آمد و با حالتی هراسان و بیمناک به شیوانا نزدیک شد و بهآهستگی گفت: " استاد! رازی دارم که باید برزبان آورم! می خواهم آن را برایشما بگویم! فقط باید قول بدهید که آن راز را به شخص دیگری نگوئید و همین جا آن رافراموش کنید."...
-
شعر کودک افریقایی
دوشنبه 3 مرداد 1390 21:12
این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 شده. توسط یک کودک آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره This poem was nominated poem of 2005. Written by an African kid, amazing thought : "When I born, I Black, When I grow up, I Black, When I go in Sun, I Black, When I scared, I Black, When I sick, I Black, And when...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 تیر 1390 21:28
سلام به دوستای خوبم از اینکه میاین سر میزنین ممنون ولی خواهشا نظراتونو بگید بهم
-
من خدا را دوست دارم
جمعه 9 اردیبهشت 1390 18:55
یادم نمی آید کجا را دوست دارم!... دریا و شن؟..نه!کوه ها را دوست..دارم؟!... انگار احساسات من دست خودم نیست... گاهی سکوت و گه صدا را دوست دارم... شرمنده ام ! باید بگویم مدتی هست اصلا نمیدانم شما را دوست دارم؟!!... آه..این دلم از دست آدم ها گرفته... دنیای خوب بچه ها را دوست دارم! چشم دلم دنبال یک عشق قدیمی است... این عشق...
-
همه جایی
یکشنبه 22 اسفند 1389 22:49
ازپیش من بروکه دل ازارم تاپایداروسست وگنهکارم درکنج سینه یک دل دیوانه درکنج دل هزارهوس دارم قلب تو پاک ودامن من ناپاک من شاهدم به خلوت بیگانه توازشراب بوسه من مستی من سرخوش از شراب وپیمانه چشمان من هزارزبان دارد من ساقی ام به محفل سرمستان تاکی زدرد عشق سخن گویی گربوسه خواهی ازلب من بستان عشق تو همچوپرتومهتابست تابیده...
-
شما جنایتکارید!
یکشنبه 22 اسفند 1389 22:29
چشم هایتان را باز می کنید. متوجه می شوید در بیمارستان هستید. پاها و دست هایتان را بررسی می کنید. خوشحال می شوید که بدن تان را گچ نگرفته اند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار می دهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق می شود و سلام می کند. به او می گویید، گوشی موبایل تان را می خواهید. از این که به خاطر یک تصادف...
-
چه صدائیست
چهارشنبه 11 اسفند 1389 14:36
چه صدائیست که پیچیده در این جنگل مرگ ؟ چه کسی تیشه بر این شاخه ی افتاده زمین می کوبد؟ این تبر مال تو نیست؟ دستها آن تو نیست ؟ تو چه محکم و چه کاری و چه با عشق و علاقه! به من شاخه ی افتاده ی خشکیده تبر می کوبی! آی آرام بزن می شکند عمق سکوت وای آرام بزن تا نکنم آه تو را! جمع کن هر چه شکستی دل من هیزم خوبی شد! آتشی بردل...
-
داستان عاشقانه بسیار غمگین (یا تو یا مرگ)
دوشنبه 18 بهمن 1389 20:11
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ ادامه داستان رو حتما بخونید و نظر هم...
-
پسر بودن یعنی چی...؟؟!! طنز
دوشنبه 18 بهمن 1389 20:01
۱ - پسر بودن یعنی برو چند تا نون بخر ۲ - پسر بودن یعنی هی شماره دادن و هی منتظر زنگ بودن ۳ - پسر بودن یعنی بد و بیراه گفتن به دخترایی که تحویلشون نمی گیرن ۴ - پسر بودن یعنی کادو خریدن برا … ادامه مطلب رو از دست ندید ۵ - پسر بودن یعنی جدیدا زیر ابرو برداشتن و پنکک زدن ۶ - پسر بودن یعنی تا کی مفت خوری می کنی ۷ - پسر...
-
داستان قرار
دوشنبه 18 بهمن 1389 19:56
نشسته بودم رو نیمکتِ پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاید. سنگ میانداختم بهشان. میپریدند، دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند، جلوم رژه میرفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه ، عصبی شدم. شاخهگلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت میپژمرد. طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ...
-
عجب دارم چرا یا رب تو خاموشی ؟
جمعه 19 آذر 1389 23:32
عجب دارم چرا یا رب تو خاموشی ؟ چرا در خود نمی جوشی ؟ گمان دارم تو هم با نو عروس خویش گرم عشرت و نوشی ! گرنه کسی این صحنه را می بیند و خاموش می ماند ؟ من امشب از خودم از تو از این دنیا که هیچش اعتباری نیست ، بیزارم . بگوییدم دروغ است . آنچه بشنیدم دروغ است آنچه فهمیدم دروغ است ولی افسوس صدای نعره ام در ساز می میرد و...
-
عاشوررررررا
پنجشنبه 18 آذر 1389 22:46
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آذر 1389 22:38
-
پرنده
یکشنبه 17 مرداد 1389 02:18
سلام! فکر کنم دو یا سه هفته پیش بود که یک ایمیل از یکی از دوستان دریافت کردم که خیلی پر معنی بود… تصمیم گرفتم مطالب را در وبلاگ بگذارم ولی وقت نشد تا امروز. چند وقت پیش (خیلی وقت پیش) عکسی را در اینترنت دیدم که با دیدن آن عکس قلبم درد گرفت! آن عکس را خیلی ها ممکن است دیده باشند! اما امروز ادامه آن عکسها را دیدم و...
-
که مرا میخواند…”
یکشنبه 17 مرداد 1389 00:59
ظهر تابستان است. سایهها میدانند، که چه تابستانی است. سایههایی بیلک، گوشهیی روشن و پاک، کودکان احساس! جای بازی اینجاست. زندگی خالی نیست : “مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست آری! تا شقایق هست، زندگی باید کرد. در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بیتابم، که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا...
-
تو به من خندیدی!
یکشنبه 17 مرداد 1389 00:28
تو به من خندیدی! و نمی دانستی من به چه دلهره,از باغچهء همسایه سیب را دزدیدم. باغبان از پی من تند دو ید. سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و سالهاست هنوز خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم و من در اندیشه این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت… سیب نداشت…… شعر...
-
نظر یادت نره چشمک
جمعه 14 خرداد 1389 01:21
نظر یادت نره 1- به حرمت گوسفندی که جان حضرت اسمعیل رو نجات داد 7 بار بگو بعععع بعععع و این SMS رو برای 7 تا گوسفند دیگه بفرست ------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- -- 2- مثل شقایق زندگی کن ، کوتاه اما زیبا ، مثل پرستو ، فصلی کوچ کن ، اما هدفمند ، مثل...
-
مجنون و لیلی
سهشنبه 4 خرداد 1389 21:58
دوستت دارم لحظه ای که اسمت را بر زبان می آورم دوستت دارم زمانی که دستت، دستانم را می فشارد دوستت دارم زمانی که در کنار هم آینده ای مبهم را ورق می زنیم و زمانی که از همان لحظه ها پلی می سازیم برای دوست داشتن دوستت دارم زمانی که در کنار هم نشسته ایم و گوییکه هیچگاه خیال برخاستن نداریم دوستت دارم و لحظاتی که با تو هستم...
-
چکه های خاطره
سهشنبه 4 خرداد 1389 21:53
چکه های خاطره از کوچه های حادثه به آرامی می گذرم ، با دستهایم چشمانم را محو می کنم تا ببینم آن کوچه بن بست تنهایی عشق را ... دلم عجیب هوای دیدنت را کرده است ، دستانم را کمی کنار می زنم و از لا به لای انگشتان لرزانم نیم نگاهی به گذشته ناتمامم می اندازم ، چیز زیادی نیست و از من نیز چیزی نمانده است جز آیینه زلالی که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفند 1388 16:51
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 مزاحم همیشگی. doc مزاحم همیشگی یه بار بذارحرف بزنم دیگه نه حرف سفره نه حرف تیر توقلب یه دیوونه ی در به دره نه صحبت پرسیدن لحظه و روز و حالته نه قصه ی عاشقیه نه پاسخ سوالته نه اشکی ریختم لا به لاش نه پرشده از عطر یاس نه توش غرور پیدا میشه نه اعتماد نه التماس ایندفه...
-
میلاد نور مبارک
پنجشنبه 13 اسفند 1388 22:43
به نام خدایی که همین نزدیکی هاست ولادت پیامبر اعظم رسول الله حضرت محمد ص مبارک باد زاحمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندراین یک میم غرق است یقینا میم احمد میم مستی ست که سر مست از جمالش چشم هستی ست زاحمد هردو عالم آبرو یافت دمی خندید و هستی رنگ و بو یافت اگر احمد نبود آدم کجا بود خدا را آیه ای محکم کجا بود چه می پرسند...
-
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید ناخوانده درس مقصود، از کارگاه ه
یکشنبه 2 اسفند 1388 19:21
شبی در خواب دیدم مرا می خوانند. راهی شدم. به دری رسیدم. به آرامی درِ خانه کوبیدم. ندا آمد: درون آی، گفتم: به چه روی؟ گفتا: برای آنچه نمی دانی. هراسان پرسیدم: برای چون منی هم زمانی است؟ پاسخ رسید: تا ابدیت... تردیدی نبود، خانه، خانه خداوندی بود، آری اوست که ابدی و جاوید است. پرسیدم: بار خدایا چه عملی از بندگانت پیش از...
-
اه اه اه
یکشنبه 11 بهمن 1388 22:17
اه اه اه سلام بچه ها غلط کردم اصلا جای خوبی نیس توش سخته وبلاگ نویسی سخته جونه خودم!!!!!!! میدونید کجاروکه میگم اره بابا بلاگفارو میگم اشکمو در آورد ادم توی بلاگفا میهنگه واقعا هیج جا خونه آدم نمیشه همنجا میمونم جم نمیخورم
-
عاشق شدن چه قدر تماشاییه
پنجشنبه 8 بهمن 1388 19:20
رها شدن به دست زیباییه عاشق شدن چه قدر تماشاییه چقدر قشنگه از تو گر گرفتن لحظه به لحظه با تو قد کشیدن عطری که سر گیجه به باغچه داده خاطرشم از سر ما زیاده عطری که سر گیجه به باغچه داده خاطرشم از سر ما زیاده چه باشکوه غربت دو هم شب کشف کلید قفل بوسه بر لب کف یه دریا فرو رفتنی قلتیدن قلب دو بوسیدنی رها شدن به دست زیباییه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 بهمن 1388 11:12
یک فرد خوش بین، به خوبی می داند که زندگی، بالا و پایین دارد و از پایین افتادن ها هیچ هراسی ندارد و در ان زمان هم در اندیشه ی چاره جویی است تا بتواند خود را از سختی ها بیرون بکشد. استیو چندلر می ترسم از نبودنت... و از بودنت بیشتر!!! نداشتن تو ویرانم میکند... و داشتنت متوقفم!!! وقتی نیستی کسی را نمی خواهم. و وقتی هستی...
-
جدایی...
جمعه 2 بهمن 1388 11:07
جدایی... میدانی هر روز در جنگیم انگار طوری راه خود را گم کرده ایم وقتی برای بار اول شروع کردیم آره ، همه یک جور زندگی میکردیم حالا، هر چه زمان میگذرد هر یک از ما به راه خود میرویم حال که دیگر احساسی نمانده هیچ سودی در پیشرفتمان نیست میدانی؟ما هر دو تلاش کردیم آره ؛ هر دو دروغ گفتیم! حالا که اشک ها فرو مینشیند هر یک از...