فاحشه مغزی

سیاوش خیرابی

سحر جون اگه عکس میخوای بگو میذارم گریه نداره که بیا اینم فقط برای تو دیگه نمی ذارماااا

شاهرخ استخری

تلخون

میگن این عکس مال تلخونه آره؟؟؟؟؟

maryam جمعه 24 مهر 1388 ساعت 08:04 ب.ظ

نظرات 8 + ارسال نظر

محمد جمعه 24 مهر 1388 ساعت 09:37 ب.ظ http://mohammad1.blogsky.com

سلام مریم جون خوبی.جدا آپت قشنگه.درظمن من بی وفا نیستم.خیلی بهت سرزدم.نبودی فکر کردم دیگه وب نمیای ودرساتو می خونی.
ولی بهر حال دیگه هرروز به وبت سر می زنم.
موفق باشید.

متین جمعه 24 مهر 1388 ساعت 11:37 ب.ظ http://matin66.blogfa.com

سلام مریم جون
وبت خیلی خیلی باحاله
بازم بیا پیشم عسیسم
دوست دارم...

علیرضا شنبه 25 مهر 1388 ساعت 05:27 ب.ظ http://6-9.blogfa.com

معمولا غرورو با خود پسندی اشتباه میگیرن
غرور خیلی خوبه اما نه اون چیزی که شما فکر میکنین

تلاله یکشنبه 26 مهر 1388 ساعت 11:08 ق.ظ

خوبه دیگه
به روزم خانمی

محمد رضا چهارشنبه 29 مهر 1388 ساعت 12:27 ب.ظ http://mohammad-1370.blogfa.com

و باز در مسیر جاده ی تردید قدم می زنم

به هیچ چیز مطمئن نیستم

می ترسم جاده هم زیر پایم خوابش ببرد

انگاه من هیچ وقت به مقصد نمی رسم

من گم شده ام

در میان تاریکی ها

در میان امواجی از وحشت و تردید

از کدام راه بروم

کدام ستاره نشانی را به من درست می دهد؟

راستی آن آبی که در انتهای راه پیداست .... سراب است؟

آن پرنده چه می گوید؟

نکند فقط سایه ی ابری است و من آن را پرنده می بینم؟

پس این عطر خوش؟

آیا حکایت از باغ گل می کند؟

یا عطر ریخته شده در زندان شیشه ایست؟

اصلا تو... آره تو.....

واقعی هستی ؟

یا فقط سایه از واقعیت؟

من چه؟

نکند من هم فقط یک خیالم ؟

یا شاید نقشی از یک هوس....

روی دیوار زمان.........

دریا شنبه 2 آبان 1388 ساعت 03:32 ب.ظ http://www.daryaa.blogsky.com

سلامی چو بوی خوش آشنایی

بدان مردم دیده ی روشنایی

درودی چو نور دل پارسایان

بدان شمع خلوتگه پارسایی

نمی بینم از همدمان هیچ بر جای

دلم خون شد از غصه ساقی کجایی