هزار خواهش و آیا هزار پرسش و اما هزار چون و هزاران چرای بی زیرا هزار بود و نبود هزار شاید و باید هزار باد و مباد هزار کار نکرده هزار کاش و اگر هزار بار نبرده هزار پوک و مگر هزار بار همیشه هزار بار هنوز ... مگر تو ای همه هرگز مگر تو ای همه هیچ مگر تو نقطه ی پایان بر این هزار خط ناتمام بگذاری مگر تو ای دم آخر در این میانه تو سنگ تمام بگذاری
: گاهی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن؟
: هزار خواهش و آیا هزار پرسش و اما هزار چون و هزاران چرای بی زیرا هزار بود و نبود هزار شاید و باید هزار باد و مباد هزار کار نکرده هزار کاش و اگر هزار بار نبرده هزار پوک و مگر هزار بار همیشه هزار بار هنوز ... مگر تو ای همه هرگز مگر تو ای همه هیچ مگر تو نقطه ی پایان بر این هزار خط ناتمام بگذاری مگر تو ای دم آخر در این میانه تو سنگ تمام بگذاری
: دلم قرار ندارد از فغان ، بی تو سپندوار ز کف داده ام عنان ، بی تو ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ ز جام عیش لبی تر نکرد جان ، بی تو چون آسمان مه آلوده ام ز تنگدلی پر است سینه ام از انده گران ، بی تو نسیم صبح نمی آورد ترانۀ شوق سر بهار ندارند بلبلان ، بی تو لب از حکایت شبهای تار می بندم اگر امان دهدم چشم خونفشان ، بی تو چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان نمی زند سخنم آتشی به جان ، بی تو از آن زمان که فروزان شدم ز پرتو عشق چو ذرّه ام به تکاپوی جاودان
: آخرین جرعه این جام همه میپرسند: چیست در زمزمه ی مبهم آب ؟ چیست در همهمه ی دلکش برگ ؟ چیست در بازی این ابر سپید ؟ روی این آبی آرام بلند؟ که ترا میبرید اینگونه به ژرفای خیال ؟ چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟ چیست در کوشش بی حاصل موج ؟ چیست در خنده ی جام ؟ که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن مینگری؟ نه به ابر نه به آب نه به برگ نه به این آبی آرام بلند نه به این آتش سوزنده که لغزیده بجام نه به این خلوت خاموش کبوتر ها من به این جمله نمیاندیشم من مناجات درختان را هنگام سکوت
: آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهی شد که امروز اندیشیده ای
:دکتر علی شریعتی" : خوشبختی ما در سه جمله است. تجربه از دیروز ،استفاده از امروز و امید به فردا... ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم. حسرت دیروز، اتلاف امروز و ترس از فردا
مارو فراموش کردی
عیبی نداره عزیزم
پنج آذر تولدم بود
این روزا کم پیدایی ازت خبری نیست