فاحشه مغزی

من یک دختـــــــر ایــــرانیــــــــم

فاحشه مغزی

من یک دختـــــــر ایــــرانیــــــــم

شیک پوشیدم برایت

شیک پوشیدم برایت

دوست داشتم ببینمت

عشق من

گل خریدم ، عطر زدم

آمدم سراغت ، ندیدمت

دنبال تو گشتم

پیدایت نکردم

عشق من

نشستم روی شاخه های تنهایی

دو بالم را زدم بر هم چه بسیار

نشد آتش به پا

افسوس !

چو یادم رفته مرغی خانگی بودم

نه ققنوس و مردابم

نه فانوس

هزاران بار افسوس

می دونی؟

می دونی؟

یه اتاقی باشه گرمه گرم....روشنه روشن..

تو باشی منم باشم..

کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید....

من توروبغلم کنم که نترسی...که سرد ت نشه..که نلرزی..

اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار..پاهاتم دراز کردی..

منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم..

با پاهات محکم منو گرفتی ..دو تا دستتم دورم حلقه کردی..

بهت می گم چشماتو می بندی؟

میگی اره بعد چشماتو می بندی ...

بهت می گم برام قصه می گی ؟ تو گوشم؟

می گی اره بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن..

یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن..

می دونی؟

می خوام رگ بزنم..رگ خودمو..مچ دست چپمو....یه حرکت سریع..

یه ضربه عمیق....بلدی که؟

ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم ..تو چشماتو بستی ..نمیدونی

من تیغ رو از جیبم در میارم..نمی بینی که سریع می برم...نمی بینی

خون فواره می زنه..رو سنگای سفید..نمی بینی که دستم می سوزه





و لبم رو گاز می گیرم که نگم آخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی..

تو داری قصه می گی..

دستمو می ذارم رو زانوم..خون میاد از دستم میریزه

رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا....قشنگه مسیر حرکتش..

حیف که چشمات بسته است و نمی تونی ببینی..

تو بغلم کردی...می بینی که سرد شدم...محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم..

می بینی نا منظم نفس می کشم...تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت.

می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی سرد تر میشم....

می بینی دیگه نفس نمی کشم...............

چشماتو باز میکنی می بینی من مردم...

می دونی ؟ من می ترسیدم خودمو بکشم از سرد شدن ....از تنهایی مردن..

از خون دیدن....وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم....

مردن خوب بود ارومه اروم...

گریه نکن دیگه.....من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم خوشگل شدیا

بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی....

گریه نکن دیگه خوب؟ دلم می شکنه..

دل نازکه.... نشکونش خوب؟؟

گل من گریه نکن ....میدونم سخته ولی...

اگر گریه کنی ناراحت میشما چون دیگه من که نیستم دلداریت بدم ....پس کی میخواد دلداریت بده

نمیدونم بعد از من چه کسی قرار جای منو بگیره نمیدونم این اتفاق زود میوفته یا نه ....خیلی دیر... فقط هرکسی که داره جای منو میگیره بهش بگو که مواظب گل من باشه...

عشق یعنی

عشق یعنی حسرت شبهای گرم ،
عشق یعنی یاد یک رویای نرم ،
عشق یعنی یک بیابان خاطره
عشق یعنی ۴دیوار بدون پنجره ،
عشق یعنی گفتنی با گوش کر ،
عشق یعنی دیدنی با چشم کور
عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت ،
عشق یعنی آخر خط بهشت ،
 گم شدن در لحظه ها
عشق یعنی آبی بی انتها ،
عشق یعنی یک سوال بی جواب ،
عشق یعنی راه رفتن توی خواب
عشق یعنی خواستن له له زدن
عشق یعنی سوختن پر پر زدن
عشق یعنی جام لبریز از شراب
عشق یعنی تشنگی یعنی سراب
عشق یعنی لایق مریم شدن
عشق یعنی با خدا همدم شدن
عشق یعنی لحظه های بی قرار
عشق یعنی صبر یعنی انتظار
عشق یعنی از سپیده تا سحر
عشق یعنی پا نهادن در خطر

فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت

همه چیز را یاد گرفته ام
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم

یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم...بی صدا کنم

تو نگرانم نشو!!

همه چیز را یاد گرفته ام!

یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی!

یاد گرفته ام...نفس بکشم بدون تو...و به یاد تو!

یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...

و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم!

تو نگرانم نشو!!

همه چیز را یاد گرفته ام!

یاد گرفته ام که بی تو بخندم...ولی با یاد تو!

یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت...!

یاد گرفته ام...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو!

یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم...

و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم!

اما هنوز یک چیز هست...که یاد نگرفته ام...

که چگونه...!

برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...

و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....

تو نگرانم نشو!!

فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت

انتظار هر نگاهم...

مثل برگی خشک و تنها روی شاخه موندم اینجا می ترسم...

توی چنگ وحشی باد برم از خاطر و از یاد بپوسم...

تو شتاب لحظه ها من با خودم یکه و تنها می دونم...

تو سراب این افق تا سفر نهایت اینجا می مونم...

مثل یه غروب تنها که میشینه پشت ابراااااااااااا

یه سکوت بی پناهم............

توی این بیهودگی ها لحظه هارو میشمارم...

انتظار هر نگاهم...

خدا کنه که حسرت خوشی به قلبت بمونه

خدا کنه که حسرت خوشی به قلبت بمونه
یه بی وفا مثل خودت ریشه هاتو بخشکونه
یکی باشه که هر نفس آتیش به جونت بزنه
بهت خیانت بکنه زخم زیونت بزنه
کاشکی اونم بدونه که خوبی بهت نیومده
این همه خوبی آخرش چی به سر من اومده
پشن سرت هر جا بری نفرین من به راهته
به اون چشه در به درت به اون دل ساهته
همینقدم که خواستمت از سرتم زیادیه
فکر نکنی تو قلب من یه لحظه از تو یادیه
خیال نکن به یادتم بدون که مردی تو دلم
خودت می دونی جای عشق نفرتو کاشتی تو دلم
واسه همیشه از دلم دیگه می ذارمت کنار
تمام بی وفاییات از تو بمونه یادگار
حالا که میری یه نظر پشت سرت رو هم ببین
ببین که تنها نمیشم تنها تو باختی نازنین تنها تو باختی نازنین
الهی هر کی که رسید پا روی قلبت بذاره
هر چی که با من می کنی یه روز به روزت بیاره
آهای رفیق نیمه راه آی تو که تنهایی میری
فقط یه نفرین می کنم تو اوج غربت بمیری
ازت متنفررررررررررررررررررررررررررم 

 

 

 

 

 

 

این شعر یه اهنگه

تازه این اول غصه خوردنه کجاشو دیدی؟

تازه این اول غصه خوردنه کجاشو دیدی؟
تازه گوشه های نفرین منه کجاشو دیدی؟
اونقدر غصه بخور تا دق کنی جون بکنی
تا بفهمی یه روزم تو مثه دیروز منی
کجاشو دیدی؟ کجاشو دیدی؟
تازه خوش خوشونه این قافیه هاست یکمی حوصله کن
روز تکرار تموم لحظه هاست یکمی حوصله کن
ما که پای عشق تو سوختیمو ساختیم اینه روزگارمون
هر چی داشتیم یه شبه به هیچی باختیم اینه روزگارمون
چی می خواد سرت بیاد خدا می دونه
عزیزم من دارم خاطره هاتو توی آتیش میریزم
کجاشو دیدی؟ کجاشو دیدی؟

هر نفس از ته قلبم حس نفرین تو دارم

هر نفس از ته قلبم حس نفرین تو دارم
از تو خاطرات قلبم جای پاتو بر می دارم
بوی هر سایه ای از تو اشک مرگتو می بارم
دل خستمو دوباره با خودش تنها می ذارم
به چی می نازی بی حیا به اون شبای رنگ خواب؟
به اون دلای هرزه که میشن برات بی تب و تاب؟
من از خدا نمیگذرماگه از تو بگذره
اگه تورو ببخشه و آتیش به قلبت نزنه
آخرین حرف دل من با تو نیست با بی کسیمه
که یه روز خاطره هامو باید از تو پس بگیره
زنده موندم که یه روزی تو رو آواره ببینم
بیامو یه جای قصه انتقاممو بگیرم
بذار بگم مرده نگات تو گریه ی نفرت من
می خوام تورو برنجونم تا گم شی از قسمت من
توی آغوش کدوم غریبه ای که هوای عاشقی زد به سرت
شبا تا صبح پیش کی سر می کنی؟ سراپات بوی هوس میده تنت

تو بهترین داداش دنیایی


یادش بخیر دفعه اولی که تو کوچه دیدمش گفتش: داداشی می یای بازی کنیم،بعد ازاینکه بازیمون تموم شد گفت:
تو بهترین داداش دنیایی.

وقتی که بزرگتر شدم رفتم دانشگاه

چشمام همش اونو میدید،میخواستم از ته قلبم بگم
عاشقشم،دوسش دارم،اما اون میگفت

تو بهترین داداش دنیایی

وقتی ازدواج کرد به یقین رسیدم که حسی به من نداره
خودم ساقدوشش بدوم،بازم گفت

تو بهترین داداش دنیایی

بعد چند وقت بر اثر حادثه مرد،من زیر تابوتشو گرفته بودم
مطمئن بودم اگه میتونست حرف بزنه میگفت:
تو بهترین داداش دنیایی،

چند وقت بعد وقتی دفتر خاطراتشو خوندم

دیدم نوشته عاشقت بودم،دوست داشتم ولی میترسیدم بگم
واسه همین میگفتم:

تو بهترین داداش دنیایی  

 

 


عیدتون مبارک

سلام به همه     به داداشی به تلاله به دوستای خوبم چه طوری عیدتون مبارک  

خدا کنه که همه شاد باشید 

دوستتون دارم بای بای